گمان می کردم مشکلات عشق اینه که روزی از این روزها ازم کار سختی بخوای ، مثلا ازم بخوای یه چیزی که خیلی دوسش دارم بهت بدم مال تو باشه ، یا اینکه روزی برگردی بگی حالا که خیلی ادعا میکنی جونت مال من !!
اولش وقتی شروع کردم با خودم می گفتم اگه ازم جونم رو بخواد آمادم بهش بدم یا نه ؟ کمی که گذشت دیدم جون دادن برای تو سخت نیست ، تنها چیزی که سخته جون نخواستن های تو ست .
که عشق اول نمود آسان ولی افتاد مشکلها .
اولش تو برای او ناز می کنی اما بعد میفته رو دور ناز کردن ، اگه عاشق حقیقی بشی هر چه التماسش بکنی بزار جونم و برات بدم قبول نمیکنه ، مگه اینکه واقعا اهلش باشی .
به همین سادگیها بهت اجازه شهادت نمیدن ، مشکل عشق اینه که یه عباس عاشقی تو کربلا پیدا بشه هی بگه بزار برم هی بهش بگن حالا صبر کن ،
بعدها فهمیدم جون دادن نه تنها سخت نیست بلکه شیرین ترین کار دوران عاشقیه و جون ندادن برا معشوق نه تنها آسان نیست بلکه سخت ترین کار همون دورانه !!!
برای آسان کردن این سختی باید خیلی کارها بکنی ، خودت رو باید به آبو آتیش بزنی ، تنها چیزی که کمی کمکت میکنه همون مستی مسرع اوله که برات توضیح دادم جریانش چیه . اون مستی رو هم باید از خودش بخوای .
پس ما این وسط چه کاره ایم ؟
معلومه عاشق ، کار عاشق همینه ، التماس !!
خوب دیگه ، همینجوری در این خونه نمون ! چیکار کنم ؟
التماس !!!!!
تو کربلا هم همین بود ، تا شنید باب شهادت باز شده ، همه رو فرستاد خونه هاشون ، خیلی سعی کرد اون هفتاد و دو نفرو هم خونه هاشون بفرسته اما اینجا دیگه نتونست ،
امان از دست التماس !!
بازدید دیروز: 18
کل بازدید :16175
در وقت خود صرفه جویی کنید (با مشاهده این وبلاگ)
بهترین ها را یکجا داشته باشید
شما هم همکاری کنید
شما هم عضو شوید
ضرری نداره